شاید سوال دقیق تر این باشد که: اصلاً برای چه باید همکاری کنیم؟ چند سال پیش وقتی مهمان یک دانشگاه نروژی بودم. یک استاد ایرانی الاصل آن دانشگاه بازدیدی از دانشگاه را به من پیشنهاد کرد. طی سه ساعت بازدید پیاده، او همچنان با شوق و اشتیاق و علاقمندی و وابستگی و دلبستگی به دانشگاه، طرح‌های آن، کتابخانه آن، اهداف آن، ساختمان‌ها و نماهای آن و همکاران و بخش‌های اداری و مدیرتی دانشگاه سخن می‌گفت که مرا بیش از اهمیت خود دانشگاه تحت تأثیر قرار داد. در انتهای بازدید که به ناهار ختم شد از او علل شوق و اشتیاق را جویا شدم. گفت: محیط، خدمه، مدیریت و فضای آموزشی-پژوهشی این دانشگاه به من آرامش می‌دهد؛ همه به من احترام می‌گذارند؛ با آنکه ایرانی‌ الاصل هستم، دانشکده و دانشگاه مرا در سه کمیته عضو کرده‌اند تا مشارکت کنم؛ دانشجو و استاد عموماً می‌خواهند بیاموزند؛ اغراق نکرده باشم اینجا خانه اصلی من است. محبت می‌کنم، محبت می‌‌بینم. راست می‌گویم، راست می‌گویند. بدی فردی را نمی‌خواهم، بدی مرا نمی‌خواهند. از دیگران انتظار نامعقول ندارم، از من انتظار نامعقول ندارند. وظایفم را انجام می‌دهم، وظایفشان را انجام می‌دهند. مشورت می‌کنم، مشورت می‌کنند. خیانت نمی‌کنم، خیانت نمی‌کنند. منظم هستم، منظم هستند. بدگویی نمی‌کنم، بدگویی نمی‌کنند. حذف نمی‌کنم، حذف نمی‌کنند. همکاری می‌کنم، همکاری می‌کنند.

 

تلقی و حسی که از این گفت‌وگو پیدا کردم این بود: چقدر این انسان حالت نرمال دارد. فرد نرمال، خوبی ببیند، خوبی می‌کند. اما اگر همین فرد نرمال حذف شود، بعد احتیاط می‌کند. وقتی به او خیانت شد، فاصله می‌گیرد. وقتی دروغ گفتند، بدبین می‌شود. وقتی فحاشی کردند، خود را منزوی می‌کند. وقتی از او سوء استفاده کردند، در محبت کردن تردید می‌کند. اگر شخصی در قبال محبت کردن، احترام گذاشتن، خوبی کردن، وظیفه شناس بودن، راستگو بودن، منصف بودن، واکنش‌های منفی و مخرب ببیند، چه روحیه‌ای برای همکاری خواهد داشت؟

 

وقتی از این سفر علمی به تهران برمی‌گشتم، عناوین روزنامه‌های فارسی را در هواپیما مطالعه می‌کردم. در یک عنوان گفته شده بود: ایرانی‌ها را تهدید نکنید. چند ستون آن طرف‌تر، چندین تهدید نسبت به کشورهای مختلف در اقصی نقاط جهان مطرح شده بود. هر کنشی واکنشی دارد، هر حرف ناپسندی پی‌آمدی دارد. در جهان فعلی عموماً سخن و عمل ناشایستی، بدون پاسخ نمی‌ماند. در چه شرایطی، شهروندان یک جامعه با هم همکاری می‌کنند؟ وقتی همکاری آن‌ها، جبران شود. همکاری و یا عدم همکاری هر دو نرمال هستند زیرا در مقام عکس‌العمل به رفتار دیگران انجام می‌پذیرد.

 

بخاطر فطرتی که دارد، انسان نرمال تمایل به خوبی دارد ولی وقتی در ساختاری قرار می‌گیرد که واکنش‌ها عموماً با احترام، محبت، خویشتنداری و قانون آمیخته نشده‌اند، حداقل اینست که فاصله می‌گیرد، محتاط می‌شود و در یک دایرۀ محدودی، خود را تعریف می‌کند. تابحال تجربه کرده‌اید که وقتی در ترافیکی سنگین آرام رانندگی می‌کنید، ناگهان اتوموبیلی در شانۀ خاکی جاده سعی می‌کند از دیگران سبقت بگیرد ضمن اینکه فضا را آلوده می‌کند. در ذهن انسان نرمال این اندیشه شکل می‌گیرد که چرا من باید ساعت‌ها در ترافیک، قانون را رعایت کنیم و دیگری این کار را نمی‌کند؟ بحران‌ها در یک جامعه انباشته می‌شود زمانی که عده‌ای از حاشیۀ خاکی جاده حرکت کنند و قانون و مراتب و حقوق دیگران را رعایت نکنند.

 

زمانی از یک پیرمرد ایرانی که انبوهی از علم و تجربه بود پرسیدم: مهم‌ترین مشکل ما در توسعه کشور چیست؟ اول باید کدام مسئله را حل کنیم تا بقیه تسلسلی حل شوند؟ کانون کجاست؟ او در پاسخ گفت: عموماً ماها غرق در خود، خواسته‌ها، منافع و آرزوهای خود هستیم. (Self-Absorption) این خصلت خودشیفتگی اجازه نمی‌دهد، سیستم درست کنیم، ساختار درست کنیم، تقسیم کار کنیم، از هم بیاموزیم و همکاری کنیم. سخن این فرد مرا یاد سئوال اوریانا فالاچی، روزنامه نگار ایتالیایی در اوایل 1350 از شاه انداخت: بسیاری کشورها شاه دارند، شما چرا خود را شاه شاهان خطاب می‌کنید؟ شاه در پاسخ گفت: اینجا همه شاه هستند، من شاه همۀ آن‌ها هستم.

 

افراد نرمال وقتی همکاری می‌کنند که از جانب دیگران همکاری ببینند. این محتاج یک سیستم است. این سیستم به نوبۀ خود نیازمند قانون‌گرایی و شایسته سالاری است که هر شهروندی بنا به دانش، تجربه، و اهتمام خود در جایگاه شایسته، قرار می‌گیرد. در چارچوبی که شایسته سالاری نباشد، دروغ گفتن بدون مجازات بماند و غرور فرد برتر از مصلحت عام باشد، افراد نرمال همکاری نمی‌کنند. در این قالب، شهروندان به تدریج مدارهای اعتماد خود را محدود کرده و در جزایر خودساخته زندگی می‌کنند که جامعه شناسان به آن، ذره‌ای شدن جامعه می‌گویند. (Atomization of Society)

 

همکاری کردن نیاز به پاداش معنوی، کلامی و عملی دارد. افراد در برابر کارهای بدی که انجام می‌دهند نباید مصونیت داشته باشند. برای انجام هر کار مثبتی باید سیستم درست کرد: کار خوب را پاداش و کار بد را مجازات. علامت پارکینگی در آلمان اینگونه بود: این پارکینگ به هموطنان مسن ما اختصاص دارد. متخلف: حداقل 150 یورو. حکمرانی خوب یعنی سیستم درست کردن: از نحوۀ پارک کردن تا امنیت آب‌های ایران در خلیج‌فارس. این روش نیاز به سخنرانی و جلسه را به یک صدم می‌رساند. بدون سیستم و قاعده‌مندی، هیچ امری اصلاح نمی‌شود.استاد ایرانی‌الاصل دانشگاه نروژی، همکاری می‌کند چون در یک سیستم قابل پیش‌بینی کار می‌کند. دروغ، ابهام، حذف و تبعیض در آن تعطیل است. طی نیم روزی که با او بودم به گونه‌ای رفتار نکرد که تصور کنم او مرکز ثقل جهان است، ادعایی نداشت، دائم سئوال می‌کرد و نظر می‌پرسید. او جزئیات بازدید نیم‌روزه را از دو ماه قبل با من هماهنگ کرده بود. طبق توافق عمل کرد. نه پیچاند، نه حذف کرد، نه حرف خود را تغییر داد، نه بدگویی کرد، نه بدقولی کرد. در صورت و سیرتش، صدق و انسانیت موج می‌زد. او می‌گفت: در این جامعه، به ندرت افراد دروغ می‌گویند چون به دوستی و مسائل زندگی، دراز مدت نگاه می‌کنند. همکاری خود را با او ادامه خواهم داد.

نوشته های مرتبط

23 فکر در مورد “ چرا با هم همکاری نمی کنیم؟

  1. مجید خلیل زاده گفت:

    با عرض سلام و احترام،

    به نظر من عدم استفاده صحیح ما ایرانیان از حواس پنجگانه که نتیجه نظام ناکارآمد آموزش کشورمان می باشد مهمترین عامل توسعه نیافتگی و فاصله گرفتن از داشته های فرهنگی خود و مقاومت در برابر داشته های فرهنگی دیگر کشورهاست. 

  2. عدل گفت:

    جناب آقای محمود سریع القلم سلام ، یادداشت اثرگذار شما رو خوندم و لذت بردم.از خدای مهربان دانا ، برای شما طول عمر توام با سلامتی و سعادت روزافزون رو آرزومندم.

    ارادتمند ارادت آفرینی جنابتان-مریم شریفی آقجه قشلاق.

  3. ابراهیم بهمنیاری کارشناس ارش تاریخ جهان از دانشگاه شهید بهشتی . گفت:

    درود

    درود خدمت همه مخاطبان

    درود خدمت استادسریع القلم .

    بیشتر وقت ها در هر مکان کاری خیلی وقت می گذارم تا بتوانم یک سیستم تولید بکنم امسال در جنوب در فاز نه و ده پارس جنوبی یک سیستم از دو دانشجو ایجاد کردم و تارپود سیستم را صداقت و راستگویی گذاشتم به هر دانشجو در مدت کار با من در سیستم سه میلیون سود که حاصل معرفی من و زحمت خودشان بود  رسید ، بعد از پایان کار و رفتن اعضا سیستم به خانواد رفتا اعضا سیستم از حالت صداقت خارج شد من شروع به بررسی خود نمودم  بعد از اتمام بررسی شخصیت خودم رفتم سراغ خانوادهای اعضا سیستم  درست به نتیجه عقلانی رسیدم این عزیزان از کمبود محبت که پایه صداقت است در خانواده رنج می بردند و با ورود به این مکان که کاملا از نظر اقتصادی در وضعیت خیلی بدی بودند و این وضعیت اقتصادی باعث تخریب صداقت انها می شد و برای اینکه بتواند در جامعه ضعف اقتصادی را جبران بکنند به دو روی با من و دیگر دوستان روی اوردند .  نتیجه این تحقیق سه ماه من که خیلی وقت گذاشتم و خیلی هزینه نموده ام این شد تا اقتصاد از خانواد شکل نگیرد ما نمی توانیم یک سیستم پویا در عمل داشته باشیم . اقصاد قوی هر خانواده در این امر خیلی مهم است

    در نروژ مشخص است که اول اقتصاد  خانوادها خیلی خوب هستند این روند بر روی  خانواد و اموزش و پروش تاثیر مثبت خواهد گذاست و در زمان انتی تی تز که زمان دانشجویی یک فرد نروژی دردانشگا است مشخص است نتیجه کامل مثبتی برای همکاری با هم خواهند داشت شاید برای این فرد در عمل عدم محبت تعریف نشد چون خانواد و نظام اموزشی پویا بود .

    حال فرد ایرانی  که در یک شخصیت و نقش  دانشجواست  و در شخصیت دیگر در خانواد مسئول نظام اقتصادی خانواد می باشد  و باید  با پول کاگری  نظام خانواده را تداوم بده … همه این جامعه عدم همکاری و کمبود محبت را به نمایش می گذارد مشخص است این فرد به دنبال سود جویی شخصی خواهد رفت چون محبت برایش تعریف مثبت  نشد   این شخص نمی تواند رفتاری نرمال داشته باشد و از طرف دیکر رفتارها نرمال دیگران را به تمسخر نگاه خواهد کرد چون پایه فطری رفتار نرمال ایشان مشکل دارد  رفتار نرمال از پایه خانواده جرقه می خورد .

     

    با تشکر از حوصله شما مخاطبان عزیز . ابراهیم بهمنیاری

  4. آزیتا رهنورد گفت:

    عالمی دیگر بباید ساخت و از نو عالمی 

  5. محمدعلی اسلامی نیا گفت:

    با سلام

    به نظرمن خود شیفتگی بیش از حد ما ایرانی ها ریشه در تربیت ما دارد وقتی تربیت به گونه ای است که افراد را دروغگو و بی وجدان بار می آورد کار جمعی زیر سوال می رود چون در همکاری تیمی افراد همه به هم احترام متقابل می گذارند و منافع یکدیگر را در نظر می گیرند

  6. داود گفت:

    سلام استاد چرا گزارش امسال داووس را منتشر نمی فرمایید؟ بیصبرانه منتظریم…………..

     

  7. رضا گفت:

      جناب دکتر،تشکر از تحلیل بسیار دقیق و واقع بینانه ای که سالهاست جامعه ما با آن بیگانه است ، ایکاش  که مدیران جامعه ما هم  بجای تحسین و تقدیر و  ستایش های بی پایه از ایمان مردم و یا استفاده از عبارتهایی مانند ملت عزیز ، ملت بافرهنگ ، ملت سرافراز، ملت خداترس، که در خود به آن اعتقادی ندارند ،   مثل جنابعالی نقاط ضعف این مردم را واقع بینانه بیان میکردند و این فرهنگ تملق را به قیمت ذبح شدن حقیقت در جامعه رواج نمیدادند. اما گویی این خود کوششی است برای نمایش حسن مدیریتشان و تلاشی است برای فرافکنی مشکلات فرهنگی و معضلات به غرب و دشمن خارجی.

  8. بهمن گفت:

    درود . استاد گرامی  افرادی مانند شما برای جامعه ای مانند جامعه ی ایران  عزیز همچون موتور حرکت  هستند . از شما به خاطر آگاهی بخشیدن به جوانان ایرانی سپاس گذارم . امبدوارم که به زودی جامعه ای داشته باشیم  که ملت و مسئولانش  آگاه و کارشناس و وطن پرست باشند . تندرست باشید .

  9. رضا گفت:

    سلام ، شاید کشور ما بود که به خاطر دخالت های دیگران ( از اشغال نظامی در دو جنگ جهانی تا کودتای خارجی ) از حالت نرمال خارج شد

  10. م گفت:

    آقای دکتر فوق لیسانس صنایع غذایی هستم و مدت ۱۰ سال هست که بیکارم. اگه به اندازه یک سال منبع درآمد داشتم هزینه بلیطم رو در بیارم از ایران میرفتم… ۱۰ سال کم نیست. تغییری حاصل نشد و امیدی هم نیست…. بهتره دست از شعار برداریم.

    دست ما چیزی ندادن که درستش کنیم… الآنم همون ها که از امکانات سیستم استفاده کردند درستش کنند اصلا مال اونها ما نخواستیم… فقط کاش انتخاب خودمون بود کدام کشور و کجا متولد بشیم.

    نقشه راه و مسائل کلیدی کشور دست جوانها نبوده نه تنها در ایران بلکه در سراسر دنیا…. اشتباه دیگران رو ما داریم تاوانشو می پردازیم

  11. ایرج گفت:

    استاد سریع القلم سلام.

    مدت زیادی نیست که با تفکر باز و بالنده ی جنابعالی آشنا شده ام. از توانائی ها و قابلیت هایتان به خود می بالم ، که هم ایرانی هستید و هم در دانشگاه و ایران مانده اید و نه تنها خسته نشده اید بل روحتان لطیف و زیبا مانده. ای کاش موفق شوید شاگردان توانمندی مانند خودتان تربیت کنید که هم تیزبین باشند هم ایران عزیزمان را دوست داشته باشند.

    یقینا در چنین ساختار حکومتی ، جنابعالی نمی توانید کاری از پیش ببرید که در آن شرکت جوئید زیرا عوامل اجرایی در سطح بالا حتما باید طرز تفکر نظام مندشان از یکدیگر دور نباشد و صد البته این را خود بسیار نیکو تر از من می دانید.

    وجود ارزشمندتان ، این امید را در دلم روشن می کند که صبح امید دور نیست. خداوند به جنابعالی و هم شان هایتان : سلامتی ، شکیبایی و نفوذ کلام عنایت فرماید.

    امیدوارم از اندیشه های گرانسنگ جنابعالی بیش تر بهره مند شویم.

     

  12. فریدون .اکرم گفت:

    با تشکر از مطالب بسیار زیبااستاد چرا ما عرق ملی گرایی را از دست داده ایم چرا قادر به پرداختهزینه های اجتماعی نیستیم چرا قادر نیستیم که در مقابل فاکتور سازیهای غیر واقعی مقابله کنیم در قبال دروغ ایستادگی کنیم چرا هیچ گونه تعصبی به محل کارمان چه کارخانه چه اداره نداریم در کارگاه تمامی کارگران فقط به فکر ماشین مدیر ماشین همسر مدیر فرزند مدیر مسافرت خانوادگی ایشان هستند ودر ادارات نیز همینگونه یک کارگر مثل من همیشه درامد  خود رابا مهندس ارشد کارخانه محاسبه میکند ویک کارمند دون پایه با معاون مدیر کل چرا به من امزش نمی دهید تا اگاه باشم با توجه به علم وتجربه وسواد من حق وحقوق من باید در این حدود باشداز اینکه جسارت کرده ام پوزش می خواهم  با تشکر فریدون اکرم ا.غ ارومیه

       

  13. حسن گفت:

    با سلام و احترام

    این حقیر با تمام نظرات و مشاهدات و واقعیت های جامع خارج از کشور و درون کشور از دید شما موافق هستم و یکی از کسانی هستم که همیشه می خواستم کسانی در راس کار باشند که هم کارامد باشند و هم وطن پرست و متاسفانه در مملکتی که حذف شدن به آسانی صورت می گیرد امکان این جهش و پیشرفت وجود ندارد بغیر از  اصلاح مدیریت بالا دستی .از شما با تلاشی که دارید ممنونم و از همین جا دست تان را میفشارم .

  14. علیرضا سمساریلر گفت:

    سلام. ممنون جناب سریع القلم همینکه میفرمایید کاملا" صحیح است ولی چنان هیاهوی مقابل بلند و فراگیر است که این زمزمه های زیبا و گوش نواز شنیده نمیشود مریضی که تا مغز استخوان میکروب گرفته مسکن کارساز نیست جراحی میخواهد این زمین را باید شخم زد باید یکروز جسارتی و شهامتی و غیرت و معرفتی بیدار شود و بجای زمزمه های خواب آور نهیب زند که خطا کردیم اشتباه رفتیم دروغ گفتیم اشتباه وظیفه را غنیمت دیدیم و غنیمها را در اقوام تقسیم کردیم ولی از امروز چنین نخواهیم کرد جناب سریع القلم اعتماد مردم برباد رفته قدیمها برخی ازین لوطیها بعضی از زنانی که بهردلیلی رفتار نابخردانه میداشتند میبردند بقول معروف آب توبه میریختند و مینشاندنشان ما حال چنین شده ایم مردم کوچکترین حس همکاری ندارند و تا وقتی هنوز هم طرف مقابل با تمامی خطاها هنوز هم طلبکار است و هنوز هم مردم را هیچ میانگارد توقع همکاری و همراهی از مردم را داشتن توقع بیحایی است جمله همه کس فهمی از اقای زیباکلام شنیدم که واقعا" گاهی چنین حسی میداشتم و اینکه میگفت گاهی از باختن تیمهای ورزشیمان که اتفاقا" خوب هم بازی نکرده خوشحال میشدم امیدوارم کا تا جایی پیش برود که از حذف تیم ایران خوشحال نشویم و به خیابان نریزیم و برف پاکنها را روشن نکنیم. فقط امیدوارم ولاغیر .

  15. وحید گفت:

    سلام و درود

    مثل همیشه بسیار زیبا، منطقی و مفید بود و مثل همیشه حقیر بسیار بهره بردم. امّا یک پرسش دارم.

    اگر در یک جامعه فرضی شرایطی پیش بیاید که عموم نهادهای تأثیر گذار (شامل نظام انگیزشی) در جهت منفی کار کنند نقطۀ آغازین اصلاح از کجا می تواند باشد. به عبارت دیگر در جامعه ای که عموم نیروهای تأثیرگذار حالت منفی داشته و در جهت تقویت سایر نیروها (که عموم آنها هم منفی هستند) عمل می کنند، نقطۀ شروع کجا باید و کجا می تواند باشد؟  یعنی در جامعه ای که بالفرض آموزش و پرورش کارکرد ضدّ آموزشی و ضدّ پرورشی داشته باشد، فرهنگ عمومی (شامل فرهنگ سیاسی که در کتاب ارزشمندتان به آن پرداخته اید) حاوی تمایلها و جهت گیریها و مطالبه های منفی (ضدّ توسعه ای) باشد، مردم اهل مطالعه و اندیشیدن نباشند، اقتصاد به گونه ای باشد که عموم مردم هشتشان گرفتار نهشان بوده و منابع و سرمایه ها هدر  بروند، و سیاست از تمام توان خود برای حفظ و حتّی تقویت وضع نامطلوب موجود استفاده کند، نقطۀ آغازین شکسته شدن این چرخۀ نحس کجا می تواند باشد؟ حقیر در پیگیری این پرسش مطالعاتی هم داشته ام. بهترین پاسخهایی که تا کنون دیده ام همان است که  مثلا نورث می گوید «نظام آموزش دبستان»، شروع کردن از کودکان (دکتر رنانی هم مدّتی است بر این مسئله تأکید نموده اند). امّا این پاسخ ها پرسشهایی جدیدی مطرح می کنند: در چنین شرایط فرض شده ای، مگر می شود مثلا نظام آموزش دبستان را متحوّل کرد که بعد به مرور بقیۀ چیزها اصلاح بشود؟ یا با کمک گرفتن از کدام نهادها می توان مادران را متحوّل نمود که آنها نیز نسل آینده را توسعه گرا باربیاورند و … .  یا در چنین شرایط فرض گرفته شده ای از چه طریق ممکن است روی فرهنگ کار کرد که مثلا مردم (شامل خودم البته) دیگر خود شیفته نباشند؟ در چنین شرایط فرض شده ای مگر میشود سیستم ساخت؟ مختصر آنکه در شرایطی که همه چیز به  هم می آید (البته با کارکرد منفی) کدام جزء را می توان به طور مستقل از سایر اجزا تغییر داد که بعد یواش یواش بقیّه اجزاء هم اصلاح شوند؟

    ببخشید پرسشم خیلی طولانی شد.

    ارادتمند و دوستدار شما

  16. اقبال گفت:

    امیدوارم همه ی ما هر روز بهتر  بودن را تمرین کنیم و خوب بودن را از خود شروع کنیم. 

    سپاس از استاد سریع القلم به خاطر این ذهن زیبا و منظم 

  17. ببخشید استاد، یک سوال، ایا من اجازه باز انتشار و به اشتراک گذاشتن این مطلب ارزشمندرا در وبلاگم را دارم یا خیر؟

    پیشاپیش سپاس از پاسخ و توجه شما استاد گرامی

     

    1. sariolghalam.com گفت:

      باسلام و احترام

      میتوانید با درج منبع از مطالب استفاده کنید.

  18. با سلام و عرض ادب و احترام استاد عزیز و ارجمند. 

    ای کاش همگی به مانند شما فکر می کردند و مانند شما استاد گرامی عمل می کردند. البته ناگفته نماند که " من" هم به شخصه جز این همه هستم. و بسان شما عمل  و فکر می کردم. 

    من ارشد علوم سیاسی دارم و گاهی که مطالب خوب را می خوانم به زندگی و زیستن امیدوار می شوم. مطالب و تفکرات  خوب شما جز از همان مطالب خوب است. ان تقدیم هایتان در اول کتابهاب ارزشمند و خواندنی تان بسیار تحسین برانگیز و تاثیر گذار است و این مطلب من را یاد کتاب پربار اقتدارگرایی ایرانیان در عهد قاجار،که هم به صفات ایرانیان هم اشاره شده بود انداخت 

    سپاس از این مطالب ارزشمند جناب دکتر ارجمند

  19. حسین محمدپور گفت:

    سلام – نکاتی که آقای سریع القلم به آن اشاره می کنند مواردی است که مهم بوده و لازم است مورد توجه قرار گیرد . اما متذکر شدن کافی نیست بلکه راه حل عملی باید ارایه شود. نمی توانیم منتظر بمانیم به مرور زمان و تغییر نسل ها تحول صورت پذیرد بلکه باید جهشی در فرهنگ و اندیشه ی عمومی ما مردم رخ دهد. صاحبان خرد و اندیشه را به میدان آورید تا راه حل ارایه دهند که : به عمل کار براید  به سخن دانی نیست

  20. آراز امیری گفت:

    با سلام

     
    نکات درست و زیبایی را اشاره فرمودید.
    سوالی که برای من پیش میاید این است که اگر من در جامعه ای نبودم که چنین باشد، اگر افرادی دور و بر من نبودند که چنین باشند، من چه باید بکنم؟ فرض کنید امکان مهاجرت هم ندارم… چه کنم وقتی این امکانات مهیا نیست؟

    من میتوانم نقشی داشته باشم؟ یا باید بسوزم و بسازم؟

  21. مهدی گفت:

    چرای اول. چرا اوضاع خوبی نداریم؟ زیرا هیچ چیز سر جای خود نیست.

    چرای دوم. چرا هیچ چیز سر جای خود نیست؟ زیرا سیستم کارآمد نداریم.

    چرای سوم. چرا سیستم کارآمد نداریم؟ چون افراد کارآمد که این سیستم را بسازند، نداریم.

    چرای چهارم. چرا این افراد کارآمد را نداریم؟ زیرا رویکرد حذفی داریم.

    چرای پنجم. چرا رویکرد حذفی داریم؟ به دلیل وجود تعصبات آگاهانه و ناآگاهانه.

  22. مبترا گفت:

    مثل همیشه متنها و نظراتتان کاربردی و موثر است.سپاس ⚘⚘⚘⚘⚘

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *