خاطرم هست سی و چهار سال پیش با استادم، جیمز روزنا، در پیاده رو، قدم می زدم که درحین بحث، دوچرخه سوار در پیاده رو را با علامت دست، نگه داشت و به او گفت: طبق بند دو ماده 130 قانون شهرداری، شما نمی توانید در پیاده رو، دوچرخه سوار شوید. لطفاً در خیابان و در قسمت خط کشی شده دوچرخه سواری کنید.
چرا در کشور ما، اینقدر تجزیه و تحلیل مسایل، حول و حوش افراد است؟ چرا برای اینکه بهتر زندگی کنیم، جامعۀ سالمی داشته باشیم، اقتصاد با ثباتی داشته باشیم، با فساد مالی مبارزه کنیم، تصور می کنیم باید متکی به افراد باشیم؟ چرا ما در پی افراد هستیم تا مسایل ما را حل کنند؟ بحث داغ دهها رسانه در کشور اینست که رئیس جمهور فعلی، آیا یک دوره ای است یا دو دوره؟ یا اگر فلان شخص از فلان جریان و جناح کاندیدا شود، مسایل ما حل می شود؟ آیا مبارزه با قاچاق که گفته می شود حدود نصف درآمد نفت کشور است با تغییر رییس و اعضای شورای مبارزه با قاچاق حل می شود؟ آیا مشکلات بانکی و محیط زیستی ما به عنوان مثال، به خاطر وجود مجریان آنهاست یا ساختارهایی است که این مجریان بر آنها مدیریت می کنند؟ آیا مسئله اصلی ما این نیست که اتفاقاً در مدیریت، افراد و مناسبات بین آنها حاکم است و نه قواعد، آیین نامه ها، اندیشه ها و ساختار ها؟ تصور کنید در جوّ کره زمین چه اتفاقی می افتاد وقتی هزاران هواپیما صرفاً با رای و تشخیص خلبانها هدایت می شدند؟ این در حالی است که یک ساختار نرم افزاری هشدار دهنده وقتی هواپیمای دیگری در 5 کیلومتری هواپیما قرار می گیرد، خلبانها را متوجه موقعیت هواپیمای خود نسبت به هواپیماهای دیگر می کند.
مبارزه با فساد و صدها مشکل دیگر در کشور، اول اندیشه های جهان شمول آزمون شدۀ منطقی می خواهد و سپس یک ساختار برای اجرا و مدیریت. در قانون اساسی سوئیس تصریح شده که خوشبختی عموم مردم سوئیس زمانی تحقق پیدا می کند که حکومت، رفاه اقشار ضعیف جامعه را تضمین کند. سپس در مجموعه قوانین و ساختار ها، این فکر جنبه عملیاتی و اجرایی پیدا می کند. بی دلیل نیست که در اروپا، ساعت پنج بعد از ظهر به بعد همه زندگی می کنند اما در کشور ما حتی تا 11 شب جلسات اجرایی تشکیل می شود. مدیریت در آلمان، منطقی فکر کردن و بعد ساختار سازی برای اجراست؛ مدیریت در کشور ما، مناسبات بین افراد است. در آلمان، اعتماد دو فرد اجرایی به یکدیگر ریشه در فکر و قاعده و قانون و ساختار دارد و نه در نسبت های خانوادگی یا اینکه دو نفر مثلاً با هم به یک دبیرستان رفته باشند. حدود 107 سال پیش، مورگان شوستر برای تنظیم نظام مالی و مالیاتی به ایران آمد ولی بعد از مدتی کوتاه، کشور را ترک کرد. یکی از دلایل ناکامی او این بود که مناسبات افراد، کلیدی تر از قاعده و قانون بود.
چه این رئیس جمهور بماند و چه شخص دیگری رئیس جمهور شود، در فقدان اندیشه های آزمون شدۀ حکمرانی و نبود ساختارهای اجرایی غیر فردی، بسیاری از مشکلات اقتصادی، اجتماعی، محیط زیستی و غیره ما حل نخواهند شد. در کشور ما، پیرامون حکمرانی مطلوب و اینکه کدام مبانی فکری باید حکمرانی مطلوب را شکل دهند، بنظر می رسد حتی تا 20 درصد هم اجماع نیست. این مبانی فکری و فلسفی همان قرارداد های اجتماعی است که ژان ژاک روسو در سال 1762 به رشتۀ تحریر درآورد. حتی امیرکبیر، 156 سال پیش برای حکمرانی مطلوب سراغ ساختار سازی رفت. تازه بعد از اینکه این مبانی فکری برای حکمرانی و مدیریت با بحث و جدل، همدلی و هم فکری، احترام و ادب، گوش کردن و شنیدن و اولویت دادن به مصالح کشور و آیندۀ آن تنظیم شد، بعد باید برای عملیاتی کردن آنها، ساختار بسازیم. بنا کردن این ساختارها بقدری کارهای سهمگینی هستند که با سخنرانی، بیانیه، سمینار و هشدار بدست نمی آیند. در اهمیت فکر و اندیشه منطقی برای حکمرانی می توانیم این مثال را مطرح کنیم: از سال 1848 و تنها با دو متمم، چارچوب فکری و حقوقی کشور سوئیس تابحال کار کرده و ثبات داشته است. دو متمم در سال های 1874 و 1999 اعمال شده اند.
مسایل ما ایرانیان با تغییر افراد هرچند به صورت خوش فکر و خوش بیان و خوش ظاهر و خوش ادا حل نمی شوند. دلیل دارد چرا ایرانی با استعداد در ساختار مایکروسافت قرار می گیرد، خوب عمل کرده و موفق می شود. اگر بیل گیتس را به این کشور بیاورند، موفق نمی شود چون باید از طریق افراد مسایل خود را حل کند و نه قواعد و ساختارها. بهترین و دقیق ترین و علمی ترین برنامه های اقتصادی، مالی، بانکی و سیاست خارجی وقتی تابع مناسبات فردی باشند، جواب نخواهند داد. در سال 1352، موجی از مهاجرت افراد متخصص و کارآفرین از ایران آغاز شد. دلیلی اصلی: شاه به این تصور رسیده بود که او تصمیم گیرندۀ تمام مسایل ریز و درشت کشور است حتی اینکه سفیر ایران در مکزیک چه کسی باید باشد. یک نظام تصمیم گیری مبتنی بر قرارداد اجتماعی و یک ساختار مبتنی بر قاعده و قانون و آئین نامه وجود نداشت تا همه را حول و حوش مصالح کلان کشور جمع کند: کاری که اروپائیها از اواخر قرن هجدهم آغاز کردند و آسیایی ها از اواخر دهۀ 1960.
افراد مهم نیستند، فکر و اندیشه آنها مهم است. در هیچ جامعه ای، فکرها یکی نشده اند بلکه به هم نزدیک شده اند و این معنای دقیق قرارداد اجتماعی است. تقسیم بندی ها و چندگانگی های متضاد فکری، فلسفی عموماً ضد توسعه و پیشرفت هستند. چرا توماس هابز و ماکس وبر مهم هستند: چون گفتند بشر بتواند، سوء استفاده می کند باید ساختار ساخت تا نتواند سوء استفاده کند.
اگر سیاست مداران نصحیت کنند و دانشگاهیان هشدار دهند، اتفاق خاصی نخواهد افتاد. دلیل اینکه هواپیما کار می کند چون یک سیستم و ساختار است. دلیل اینکه سنگاپور با پنج میلیون جمعیت، حدود هفتاد درصد تولید ناخالص داخلی ما را دارد به خاطر سیستم بودنش است و دلیل اینکه نروژ تنها 4 درصد از درآمد نفتی خود را در بودجه های جاری کشور مصرف می کند چون نظام تصمیم گیری معقول و ساختاری مبتنی بر قاعده و نه فرد و از همه مهم تر چون قرار داد اجتماعی دارد که همه را حول و حوش آن به اجماع و همکاری می رساند. قهرمان پروری و اسطوره سازی با مبانی فکری و فلسفی پیشرفت و توسعه مغایرت دارند. افکار گاندی مهم تر از فرد اوست. به اندیشه های افراد و ظرفیت ساختارسازی آنها توجه کنیم بهتر از اینست که به مناسبات فردی آنها دقت کنیم.
و نکتۀ آخر: تاریخ مطالعات توسعه گواه است که تا زمانی که اعتقادی عمیق و با ثبات میان نویسندگان، کارآفرینان، سیاستمداران و شهروندان نسبت به کشور وجود نداشته باشد، قرارداد اجتماعی حول و حوش مصالح کشور شکل نمی گیرد و بدون قرارداد اجتماعی، نمی توان به ساختار سازی و سیستم سازی مبادرت ورزید.

26 فکر در مورد “ آیا مسئله ما افراد هستند یا ساختارها؟

  1. بهرنگ گفت:

    با سلام

    جناب دکتر با سپاس فراوان و تقدیر از حضرتعالی

    شیوه بیانتون عالی است ولی متاسفانه فقط در حد بیان است

    چون فعلا با ذهن منجد و کور و یا بهتر بگم بدون مغز نمیشه کاری کرد

    فعلا باید بسازیم و بسوزیم

    چون این تغییرات دست من و شما نیست

    باید از کودکی اغاز شود ولی با کدامین والدین آگاه به این امور

    وقتی مادیات در زندگی حرف اول را می زند

    وقتی مسئولین و فاصله طبقاتی و دزدی در کشور بیداد میکند هیچ وقت درست نمیشویم

    بیچاره استاد سماور ساز

    الان دقیقا اکثرمون مثل استاد سماور ساز شدیم

    و خدا رحمت کند به امیر کبیر

    و به شما طول عمر با عزت بدهد

    مرسی

  2. روزبه گفت:

    با این اوصاف فکر نمیکنم که صد سال دیگه هم بشه به ایران و ایرانی امیدوار بود. 

  3. عبداله گفت:

    نمیدانم این سخن از کیست که اگر نیت صد ساله دارید آدم تربیت کنید. بنظر بنده  چون جوانان بیشتر وقت خود را در مدارس میگذارنند باید از آموزش و پرورش شروع کرد . البته ابتدا باید معلم و استاد تربیت کرد  در واقع باید جایگاه معلم و استاد که جایگاه رفیعی ست حفظ و قابل احترام باشد  در واقع باید برای اشتغال در این حرفه  سخت ترین دوره ها و آزمون ها گرفته شود و سپس بیشترین امکانات رفاهی و مالی در اخیتار شان باشد. چه آرزوی دور و محالی ست. یک پیشنهاد و انتقاد چه لزومی برای دانستن نام و ایمیل شخص فرستادن وجود دارد .

    1. sariolghalam.com گفت:

      باسلام و احترام

      بعضا سوالاتی پرسیده میشود که جهت پاسخگویی نیاز به دانستن نام و ایمیل است

      می توانید اطلاعات خود را وارد نکنید.

       

  4. کورش بهرامی گفت:

    آقای دکتر سریع القلم عزیز سلام

    مدتی است که برای خودم پروژه ای تعریف کرده ام. در این پروژه می خواهم علتهای اینکه چرا ایرانیان دهه هاست که در چنین وضعیتی زندگی می کنند را پیدا کنم و در این راه چند شرط برای خودم در نظر گرفته ام. یک این که می خواهم تنها بر باورها و یافته های خودم تکیه کنم به عبارت دیگر می خواهم کارم بسیار اصیل باشد. در این زمینه شما و دیگرانی بارها در مقالات و کتابها گفته اید و می گویید اما من می خواهم برای مدتی از آرای شما بزرگواران دوری کنم. دوم اینکه می خواهم تعداد این عوامل را به حداقل ممکن فرو بکاهم و تنها بنیادی ترین علتها را جمع کنم. این تصمیم را به این دلیل گرفته ام که این عوامل به راحتی بتوانند به ذهن سپرده شوند و تا حد ممکن شوک برانگیز و گیرا باشند تا شنونده یا خواننده را هر چه بیشتر متاثر کنند. همچنین اگر بشود که نتیجه این کار در عباراتی بگنجد که به محض شنیدن یا خواندن مخاطب را به انجام نقیض آن دعوت کنند خیلی خوشحال می شوم. همچنین نمی خواهم تنها به عباراتی مثل " ایرانیان با عادت تفکر منطقی دراز مدت بیگانه اند" بسنده کنم. سوم این که می خواهم بیشتر بر اساس علل روانی فردی این بررسی را انجام دهم. می خواهم ببینم چطور یک فرد ایرانی این قدر از خود بریده است و این قدر خود را ناکارا می داند و دانسته است. با این شرایط می خواهم جلو بروم. ببینم چه می کنم. ممنونم. 

  5. علیرضا گفت:

    با عرض سلام و خسته نباشید .سخنان شما درست ومنطقی است .ولی باید از حالت آکادمیک خارج شود وجنبه عملی به خود بگیرد . چون وقتی یک تفکری  بدون عمل بماند یک  پایش لنگ میشود .  . . لطفا در خصوص تخریب خلاق هم توضیحاتی ارایه کنید . اینکه در ایران امکان دارد یا نه

  6. مختار سلیمانی گفت:

    سلام.آقای دکتر بنده دانشجویی علوم سیاسی بودم الان واسه ارشد جامعه‌شناسی میخوام شرکت کنم.کاش در هر دانشگاه یک دکتر سریع القلم داشتیم.ولی متاسفانه فقط یک دکتر سریع القلم داریم و ایشان در دانشگاه شهید بهشتی خدمت میکند.آقای دکتر آیا بنده لیاقت دارم مثل جنابعالی باشم؟کتابها و مقالات و مصاحبه ها شما را مطالعه میکنم.بنده با تمام عقیده شما موافق هستم.آقای دکتر در زمینه نقش دین در توسعه لطفا مطالبی رو به اشتراک بذارید.ممنونم.

  7. امیر گفت:

    درود. سپاسگزارم از جناب آقای دکتر سریع القلم.?

    من معلمم.معلم آموزش و پرورشی که ۲۰سال است در آن خدمت میکنم،آموزش و پرورشی که من معلمش هستم. باداشتن کارشناسی ارشد دانشگاه دولتی اعتراف میکنم ،بیسوادم،

    بیسواد  قراردادهای اجتماعی، قواعد،و ظرفیت های روحی و درونی.

    از بابت تلنگرهایتان بر زندگی فردی و گروهی سپاسگزارم

  8. بهمن گفت:

    در حدود ۱۶۰  سال پیش ملک التجار روسیه ویش قرتسوف سماوری با یک دست چای خوری برای امیر کبیر تحفه فرستاد. امیر اندیشید که صنعت گران زبردست ایرانی می توانند نظیرش را بسازند.
    اما سالها بعد در ایام نوروز جمعی در باغ چهل ستون اصفهان به تفریح نشسته بودند در این بین گدایی پیش آمد و درخواست کمک نمود و گفت:
    من واقعا گدا نیستم سرگذشتی دارم اگر حوصله ی شنیدن دارید برایتان تعریف کنم. او گفت:
    در زمان صدارت امیر کبیر یک روز حاکم اصفهان صنعت گران شهر را احضار کرد. گفت آیا می توانید کسی را که در میان شما از همه استادتر است معرفی کنید.
    صنعت گران مرا معرفی کردند. حاکم گفت:
    امیر کبیر برای انجام کار مهمی تو را به تهران خواسته است و من در تهران به حضور امیر رسیدم. سماوری نزد امیر بود او سماور را آب و آتش نمود و تمام اجزاء سماور را بیان کرد و گفت: میتوانی سماوری مانند این بسازی ؟
    من تا آن زمان سماور ندیده بودم جلو رفتم و پس از ملاحظه گفتم  بله می توانم. امیر گفت این سماور را ببر،  مانندش را بساز و بیاور.
    من سماور را برداشتم مشغول شدم پس از اتمام کار سماور ساخته شده را نزد امیر بردم و مورد پسند واقع شد. امیر پرسید  این سماور با مزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است؟ من عرض کردم  روی هم رفته ۱۵ ریال.
    امیر دستور داد تا امتیاز نامه ای برای من بنویسند که فن سماور سازی به طور کلی برای مدت ۱۶ سال منحصر به من باشد و بهای فروش هر سماور را ۲۵ ریال تعیین کرد.
    پس از صدور این فرمان  گفت به حاکم اصفهان دستور دادم که وسایل کارت را از هر جهت فراهم نماید. 
    در بازگشت به اصفهان بسرعت مشغول کار شده و چند نفر را نیز استخدام کردم و مجموعا مبلغ ۲۰۰ تومان خرج شد. اما هنوز مشغول کار نشده بودم که از طرف حکومت به دنبال من آمدند من را همچون دزدان نزد حاکم بردند.
    تا چشم حاکم به من افتاد با خشونت گفت: میرزا تقی خان امیر کبیر از صدارت خلع شده و دیگر کاره ای نیست. تو باید هر چه زودتر مبلغ ۲۰۰  تومان را به خزانه ی دولت برگردانی.
    در آن هنگام من پولی نداشتم پس دستور مصادره اموال من صادر شد.
    با این وجود بیش از ۱۷۰  تومان فراهم نشد.
    برای ۳۰  تومان دیگر مرا سر بازار برده و در انظار مردم چوب زدند تا اینکه مردم ترحم کرده و سکه های پول را به سوی من که مشغول چوب خوردن بودم پرتاب کردند.
    سرانجام آن ۳۰  تومان هم پرداخت شد. اما به خاطر آن چوبها و صدمات بدنی چشم هایم تقریبا نابینا شده و دیگر نمیتوانم به کارگری مشغول شوم از این رو به گدایی افتادم…..
    این حکایت دویست ساله ماست که
    با تغییر اشخاص و حاکمان کل زیر
    ساختهایمان را شخم میزنیم !!! .
    #محمد_علی_فروغی

    1. امیر گفت:

      درود آقای بهمن.

      تاریخ گذشته ی سماور و انعکاس آن در زندگی امروزی ما عالی بود. سپاس

  9. فهیمه قربانی گفت:

    جناب آقای دکتر سریع القلم. بسیار عالی بود

    بسیار سپاسگزارم

  10. مسلم گفت:

    با سلام و احترام. مطلب فوق العاده ای بود. ممنون

  11. م محبی گفت:

    درود براستاد بزرگ . جناب سریع القلم. 

    خوشحال وخشنودم که به توسعه یکی از اساتید با شما وسایت شما آشنا شدم.

    تفکر و اندیشه ای که همیشه در سر داشتم و در جلسات و فضاههای مجازی روی ان تاکید داشتم. 

    همین است که بصورت علمی و شیوا و دقیق فرموده اید. من ها باید ما شده وبهم مرتبط شوند . وهمانند یک مجموعه کار کنند تا زندگی متعادل به سمت جلو حرکت کند . 

    خوشحالم وخورسند که درزمانی که به شما نیار است هستید. 

    پاینده باشید. 

  12. استاد بسیار سپاسگزارم بابت این متنهای حقیقتا روشنگرانه

    باور بفرمایید پس از خواندن متنها و چند کتاب از حضرتعالی از یک فردی که قانون شکنی خود را مدام توجیه میکردم به فردی که کوچکترین قوانین را رعایت میکند تبدیل شده ام( البته تمام سعیم را میکنم) و شده ام اسباب تمسخر اطرافیان

  13. فرهاد گفت:

    سلام
    ممنون از استاد عزیز که با بیان نکات دقیق و استفاده از مثال های مستند مسایل و مشکلات را گوشزد مینمایند .
    سپاس

  14. وحید احسانی گفت:

    سلام و درود

    سپاسگزار، مثل همیشه مطلب ارزشمند و تأمّل برانگیزی بود. بسیار بهره بردم. خداوند به شما و سایر اندیشمندان این مرز و بوم (و البته .جهان) عمر با عزّت و توفیق روزافزون عطا نماید.

    ارادتمند

  15. علیرضا سمساریلر گفت:

     عالی است ممنون ولی کو گوش شنوا همه و همه مان را تشنگان قدرت و ثروت کرده اند و آنانکه دارند خواستار بیشترند و آنانکه ندارند فقط حل مشکل خود را قدرت و ثروت میدانند بهر قیمت و منافع ملی و جمعی و گروهی اصلا" معنا ندارد و روزبه روز نیز این حرص شدید تر میگردد و چنان همگان به یاس افتاده اند که امیدی در اصلاح نیست و هر روزه عده ای دیگر به مهاجران میپیوندند و زمینه خالی و خالی تر میگردد و بنفع آنانی که از بهترین نیروهای ما بهره مند میگردند و حتما" لیاقتش را دارند چون برنامه دارند و مثل ما شعاری نیستند. ممنون.

  16. با سلام . جناب دکتر لطفآ نکته های مهم در ایجاد یا تغییر ساختار یک مجموعه را بفرمائید که به کسی در آن مجموعه آسیب نرساند .با تشکر.

  17. ناشناس گفت:

    عالی،

    تمرکز بر کشور در بین نخبگان مالی . نظامی . و …  موجب کمک به سامان گرفتن قراردادهای اجتماعی خواهد شد

  18. اقبال گفت:

    مثل همیشه لذت بردم. درود بر دکتر سریع‌القلم 

  19. آقاجاني گفت:

    سلام جناب دکتر سریع القلم عزیز مثل همیشه پرنکته و نغز بود 

    ما هنوز در حال بحث هستیم که با غرب چه کنیم ؟

    بیش از صد سال است 

    غافل از اینکه غرب امروز فقط غرب سیاسی نیست مرزهای دانش است

     

  20. رحمت اله گفت:

    سلام 

    خیلی عالی

    اگر فایل های صوتی و تصویری استاد هم قرار بدین عالی تر میشه .

  21. مسعود گفت:

    بسیار به جا بود اما آقای دکتر خواهشمند است راهکار های عملی و موانع اجرایی تحقق  ساختار سازی را بفرمایید.

     

  22. Mohammad گفت:

    خداوندشماراتوفبق بیشتردهدجناب سریع القلم.مطالب آگاهی بخش علمی  وکاربردی مینویسیدومنتشرمیکنید. درباره موضوع فوق ممکن است منابعی رابرای مطالعه معرفی نفرمایید؟ بااحترام.محمدربانی. ۶۵سال.مدیر شرکتهای تولیدی صنعتی

  23. مجید غلامی گفت:

    باسلام
    ممنونم جناب دکتر استفاده کردم.هرچند که قبلا هم این مفاهیم رو از میان یادداشت ها و مصاحبه هاتون دیده بودم ولی بازهم جالب بود. ولی در آخر وقتی به ته متن رسیدم احساس کردم که با خوندن این متن یه سوال جدی برام پیش اومد که جوابش به صورت عملی توی متن نیس.
    بنابراین: ۱-قبول که بایستی شاختار سازی شود
    ۲-قبول که بایستی یک هماهنگی عمیق ذهنی بین مسئولین، نویسندگان و… بوجود آید
    اماچگونه؟وقتی انقدر به عمیق بودن اعتقاد نسبت به قرار دادهای اجتماعی اشاره میکنید، واقعا احساس میکنم که یادداشت های شما توی یک برنامه مثلا ۳۰۰ساله قرار داره. به این معنی که شما اعتقاد دارید که ایران حالا حالا ها به این ساختار نمیرسد. وراهی که انتخاب کرده اید هم موید این مدعاست.چرا شما به نوشتن یک یادداشت بسنده کرده اید؟ چرا درمناظره ها نیستید؟ چرا درمسئولیت های دولتی نیستید؟چرا انقدر آکادمیک برخورد میکنید؟ آیا این برخورد های آکادمیک به این شکل واقعا نسبت به شرایط ایران قابلیت کارکرد دارد؟ آیا تاثیری دارد؟
    کلام خلاصه میکنم: آیا اون اعتقاد عمیقی که اشاره میکنید، با نوشتن همچین یادداشت هایی تولید میشود یا شما اقدامات دیگری هم انجام می دهید؟
    با تشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *