سی ویژگی افراد توانا
- 1-وقت ندارند بر علیه کسی، کاری انجام دهند؛
- 2-وقت ندارند پشت سر دیگران صحبت کنند؛
- 3-وقت ندارند در وقایع گذشته، متوقف شوند؛
- 4-وقت ندارند که دروغ بگویند؛
- 5-بسیار انتخاب می کنند چون ذهن اولویتبندی شده دارند؛
- 6-تفاوتهای انسانها را میستایند؛
- 7-بدنبال این نیستند کسی را مانند خود کنند؛
- 8-حجم و کیفیت غذای خود را با دقت زیر نظر دارند؛
- 9-بد بودن بعضی انسانها را، عادی میدانند؛
- 10-با دو زبان مهم، آشنایی ندارند بلکه بر آنها مسلط اند؛
- 11-در فهم رفتار انسانها، اول منافع آنها را می شکافند؛
- 12-کارآمدی را بر مساوات ترجیح میدهند زیرا که مساوات خود نتیجه کارآمدی است؛
- 13-کارآمدی را نتیجۀ رقابت میدانند؛
- 14-راستگو هستند چون منافع دراز مدت دارند؛
- 15-حتی در استفاده از حروف اضافه دقت می کنند تا اعتماد دیگران را حفظ کنند؛
- 16-از افراد توانا، با مهارت و باهوش، هراسی ندارند؛
- 17-دائما در حال گسترش شعاع شبکههای ارتباطی خود هستند؛
- 18-بعد از شش ماه که آنها را میبینید، بهتر شدن آنها را متوجه میشوید؛
- 19-اطرافشان، مملو از افراد تواناست؛
- 20-میلیمتری مراقب سخنانشان هستند؛
- 21-مبنای تواناییهایشان، قدرت نرم است؛
- 22-یک تا صد هر مسئله ای را، دقیق طراحی و مانیتور میکنند؛
- 23-به ندرت از کسی، درخواستی داشته باشند؛
- 24-اگر لازم باشد، ظرفیت تنها ماندن را دارند؛
- 25-آنقدر تلاش میکنند، درخواب هم اغلب، مسئله حل میکنند؛
- 26-با هر فردی، دوست نمیشوند؛
- 27-وقتی با فردی آشنا میشوند میپرسند: چه کتابی این روزها میخوانید؟
- 28-سلولهای مغزشان، فرصت استراحت ندارند؛
- 29-شناخت عمیقی از طبع بشر دارند؛
- 30-سؤالاتشان از پاسخهایشان به مراتب مهمتر است.
سلام جناب دکتر..
سپاسگزارم که یاد میدهید..
وقتی مطالب جنابعالی را مطالعه میکنم احساس میکنم خیلی به دانستن و یاد گرفتن نیازمندم..
سپاسگزارم
سلام آقای دکتر سریع القلم
امیدوارم در مورد ویژگی ۲ زبان مهم که باید بر آن مسلط بود،مقاله ای مرقوم فرمایید.
بدون تردید در دنیای امروز زبان انگلیسی مهمترین زبانها است(دلایلش را تقریبا همگان واقفند!).
در کنار زبان انگلیسی،آیا می توان زبان فارسی را زبان دوم دانست؟ یا باید زبانهای دیگر باشد؟
اگر زبانی غیر از زبان فارسی مد نظر حضرت عالی است،آیا این ایجاب تسلط به زبانی غیر از فارسی و انگلیسی،شامل فارغ التحصیلان و متخصصان رشته های خارج از علوم انسانی هم می شود که اساسا با اهل آن زبان سوم در ارتباط نیستند و در کشورشان هم زندگی نمی کنند و همه ی متون تخصصی که لازم دارند در زبان انگلیسی یافت می شود؟
با پوزش از تصدیع
سلام
سلام خدمت تمام دوستان اهل فهم و خرد ، با تشکر از آقای پرفسور سریع القلم مطالب کاربردی جالبی را به اشتراک گذاشته اید در درباره مطالب فوق مورد ۲۶ که دوستمان نقد داشتند درست است با همه کس ما نباید دوست صمیمی بشویم امروزه یک دوست خوب و دانا نقش بسیار موثری را در زندگی هر فردی می تواند داشته باشد یک دوست خوب به مانند یک استاد هنرمند می مانند که در زندگی می تواند تکیه گاه خوبی برای ما در مشکلات باشد . پس ما با هر فردی نمی توانیم دوست بشویم این انتخاب سازند و کاربردی است در زندگی ایند ما. با تشکر از حوصله شما مخاطبین عزیز سپاسگزارم از شماها.
ابراهیم بهمنیاری
حتی کمک به دیگران و تشویق آنها به پیشرفت، "منطقی" و قابل قبول باشه *
با سلام.
بسیار سپاسگزارم برای کتاب ها و مطالب عالی و آموزنده تان….فقط در مورد گزینه ۲۶ باید بگم که متاسفانه Since day one ما این جمله را از بزرگان شنیدیم. ولی هضم این جمله کمی برای من دشواره …. اولا دوستی یک construct است و باید تعریف دقیقی از آن ارایه بشه….(مخصوصاً با توجه اینکه گفته می شه افراد رو می شه از دوستانشان شناخت، و برای ایرانیان که بسیار در امر قضاوت ماهر هستند خودش یک معیار قضاوت است)…….. چون ممکنه تعریف شما از "دوستی" با تعریفی که در ذهن خواننده وجود داره متفاوت باشه…… من دوستی رو طیفی می بینم که میزان صمیمیت در آن متفاوته….. در زندگی شما افراد مختلفی میان و در ان طیف قرار می گیرن (از ورود برخی افراد هم با توجه به شرایط و بررسی دقیق شاید بهتر باشه که جلوگیری شه)….
دلیل متفاوتی می تونه برای آوردن افراد به این طیف وجود داشته باشد. از میان آن دلایل، شاید حتی کمک به دیگران و تشویق آنها به پیشرفت، غیر منطقی نباشه …..ولی اینکه آنها کجای آن طیف ایستاده اند، و شما چقدر از زمان خودتون رو به انها اختصاص می دهید و به طور کلی چقدر با انها صمیمی هستید محل توجه است ……
به نظرم این جمله ی"که با هر کسی دوست نشید" به نوعی سیاه و سفید دیدن امور هست و شاید بهتر باشه کمی بیشتر وارد جزئیات شد.
باید به افراد آموزش داده بشه تا خودشون بتونند به درستی تصمیم بگیرند، دوستانشون و حتی صمیمی ترین انها باید در کجای ان طیف قرار بگیرن……
وقتی می گوییم"با هر کسی دوست نشید"، پس بنابراین ناگزیریم به ویژگی های افراد دقت بیشتری کنیم و به عبارت بهتر انها رو بسنجیم. نباید فراموش کنیم با چه معیاری داریم فرد مقابل رو می سنجیم….. چه به لحاظ اخلاقی و چه به لحاظ حرفه ای……به لحاظ اخلاقی که خوب و بد بودن برخی مسایل کاملا روشن است ولی برخی دیگر از اصول اخلاقی از همان زمان کودکی برای ما تعیین شدند و روی همه آنها اسم خوب و بد گذاشته شده (که اون هم خودش مقوله ای جداست که آیا این خوب و بد بودن ها، واقعا خوب و یا بد هستند)…….. البته مثل یه تحقیق کیفی، می شه یه لیستی مشابه لیست سی گزینه ای شما رو تهیه کرد.
اما در سنجش طرف مقابل باز خیلی از موارد باعث contamination می شه (چون اولا ما در مورد انسان ها ودوما در مورد ایرانیان که متاسفانه شخصیت های بسیار پیچیده ای (به هر دلیلی) دارند صحبت می کنیم). شما زمانیکه یه تحقیق در مورد مسئله ای بسیار ساده انجام می دید reliability تحقیق شما به دلایل مختلفی محل سوال است…. و یا می بیینم در بحث های assessment و professionalism در حوزه testing به خیلی از تست های یک آزمون ساده ی زبان که تمام Item های آن به لحاظ reliability بررسی شده و سه چهار ساعت یکی از مهارت های زبانی دانش آموز رو بررسی می کنه ایرادهای اساسی گرفته می شه….. با توجه به این نکات متوجه می شیم که چقدر تصمیم گیری برای ورود افراد به این طیف، و جایگاه آنها در آن و حتی تغییر نقطه ای که بر آن ایستاده بسیار دشوار می شه….. وقتی افراد جامعه هنوز نیاز دارند که بهشون گفته بشه با هر کسی دوست نشید، پس به احتمال زیاد در نحوه ی assessment درست، قضاوت منصفانه در انتخاب دوست و مکان وی در آن طیف، و مهمتر از همه "سیاه و سفید ندیدن امور و اشخاص" نیاز به آموزش دارن… حداقل کاری که می شه کرد اینه که وقتی به مسایل انسانی که به نوعی مربوط به قضاوت کردن در مورد افراد مختلف می شن می رسیم یه کمی بیشتر برای جزئیات وقت بگذاریم….
آقای دکتر، کتاب ها و صحبت های شما در من بسیار تاثیر گذار بوده اند، و همیشه سپاسگزارتان هستم و یک دنیا ممنون از اینکه به جامعه ی ایرانی اهمیت می دهید و برای آن وقت می گذارید. این تنها نقدی کوچک به یکی از جمله های معروفی بود که شاید هم خیلی درست نباشد …
درودبه محضراستادفاضل وخردورز دکترمحمودسریع القلم.
به تازکی به لطف هدایتگری یکی ازهم اندیشان بااندیشه های شما آشناشدم امیدکه بتوانم بابهره مندی اززلال اندیشه نابتان درمسیرتعالی خویش وجامعه ام مفیدباشم.
بسیارعالی وقابل تحسین
سلام استاد محترم…لطفا در مورد دموکراسی در احزاب و انجمن ها و تشکل ها صحبت کنید….در مورد رابطه دو طرفه در این تشکل ها…اینکه افراد در این گروه ها گوسفند و برده نیستند…مثلا اینکه از من خواسته شد با اصلاح طلب ها همکاری تشکیلاتی بکنم و من در جواب گفتم لطف کنید اساسنامه و مرام نامه تان را بدهید تا مطالعه کنم بعد تصمیم بگیرم..و انها گذاشتند و رفتند و جواب مرا ندادند…باتشکر استاد عزیز.
کاش در کانال تلگرام استاد سریعالقلم هر روز مطالبی کوتاه و گزیده از نوشته های کتابهای ایشان را به اشتراک می گذاشتید.
سپاس از تلاش های شما دوستان
فوقالعاده بود. لذت بردم.
از مصاحبت با دکتر سریع القلم مطلب یاد میگیرم. واقعا تاثیرش را در شخصیت خودم دیدم و سعی میکنم مروج اندیشهها و مطالب ایشان باشم.
من نظر خودمو در مورد این نوشته مینویسم و امیدوارم اگر اشتباهی میکنم لطفا اولا بر من ببخشید و ثانیا اگر درست ترش را میدانید لطفا از من دریغ نکنید:
در مورد اینکه انسان های توانا راستگو هستند چون منافع دراز مدت دارند، یادم میاد زمانی بخاطر اینکه به درس خون بودن میان آشنایان شهرت داشتم روم نمیشد به کسی بگم دانشگاه قبول نشدم و اکثر مواقع در موردش دروغ میگفتم ،ولی بعد از چند ماه مجبور میشدم بخاطر این دروغ که قبول شدم ولی خودم نرفتم دانشگاه دروغ های بیشتری بگم پس اگر اون زمان دید بلندمدت(نگرش سیستمی) داشتم اینکار رو نمیکردم.
ولی الان انقدر پشیمونم که تلاش میکنم هر جایی راستش رو بگم و صادقانه حرف بزنم که گاهی بعضی ها رو بخاطر راستگویی افراطی رنجوندم، ولی ارزشش رو داره فکر کنم.
مورد دوم در مورد اینکه انسان توانمند کارآمدی را به مساوات ترجیح میدهد، فکر میکنم کلمه ی عدالت واژه ی مناسب تری باشه چون مساوات با عدالت فرق داره و مساوات این معنی رو میده که اگر مثلا دو وزارت خانه نیازها و اهمیتی متفاوت دارند باید به اندازه مساوی بودجه دریافت کنند ولی عدالت یعنی اینکه بودجه بر حسب نیاز و کارآمدی تقسیم شود پس دوست دارم اینطوری بگم که:۱۲-کارآمدی را بر عدالت ترجیح میدهند زیرا که عدالت خود نتیجه کارآمدی است؛
با سلام. به نظر می رسد شما بعد از سال ها مطالعه و تحقیق در مورد توسعه به این نتیجه رسیده اید که توسعه در کشوهایی نظیر ما به دست نخواهد آمد مگر با تغییرات نگرشی یا همان فرهنگی در افراد جامعه. اما در عمل هم چنان سوال اصلی پا برجاست. و آن هم این سوال است که چگونه می شود مردم یک جامعه را تغییر داد یا مردم یک جامعه چگونه می توانند تغییر کنند؟ به نظر می رسد شما معتقدید که می توان با خودآگاهی دادن به مردم و آموزش آن ها، تغییرات مدنظر را اعمال کرد. من به عنوان شخصی که در این جامعه زندگی می کنم و البته کمی هم مطالعات نظری در مورد توسعه داشته ام، هر روز بیش از پیش نسبت به چنین رویکردی ناامید می شوم. در وافع ترتیبات نهادی در کشور ما به گونه ای شکل گرفته اند که به افراد اجازه نمی دهند آن گونه که شما برشمردید رفتار کنند.به طور مثال در جامعه ایرانی افراد به دلایل گوناگون، مجبورند دروغ بگویند، برنامه ریزی نکنند، یا اگر هم برنامه ریزی می کنند، جواب مطلوب را نگیرند، با همه، حتی کسانی که می دانند انسان های خوبی نیستند دوستی کنند (چون در نظام رانت محور، شما مجبورید با همه دوست باشید وگرنه کارتان پیش نمی رود)، و بسیاری از موارد دیگر.
با این اوصاف به نظر می رسد تا زمانی که اصلاحات نهادی لازم صورت نگیرد امیدی به بهبود رفتار مردم نباشد. به قول بروثستاین در کتاب «دام های اجتماعی» مردم در جوامعی مانند ایران به دلیل بی اعتمادی گسترده نسبت به یکدیگر، در دام های اجتماعی گرفتنار شده اند که تغییر رفتار هر فرد منوط به تغییر رفتار دیگران است و این موضوع خود یک تسلل و دام اجتماعی را شکل داده است. بروثستاین معتقد است تنها راه رهایی از این دام، اصلاحات نهادی و از بالا به پایین است وگرنه مردمی که خود در دام گرفتار شده اند توانایی خروج از دام را ندارند.
با تشکر
با سلام وخسته نباشید ، استاد ! اینکه نظرات بشر دوستانه ی شما دنبال نموده و بهره برداری می کنم ،کمتر کار یک دلسوز جامعه است . من معلمی هستم با چهل سال سابقه ی تدریس ریاضی . درد ران ندریسم تنها معلم کلاس نبودم ، سنگ صبور ،گوش شنوا ، راز درا و …. درین عمر طولانی بر خورد با نوجوانان وجوانان خود به یک دسته از اصول گفته ونا گفته رسیده بودمکه این کارم را برای نزدیکی وحل معضل مخا طبم آسان تر می نمود . دیروز مصاحبه ای از شما می خواندم که قسمت زیر خیلی به دلم نشست : سریع القلم: چند دلیل برای این عدم همسویی وجود دارد. یکی از این دلایل عدم سنخیت مسیر حرکت اندیشمندان، دانشگاهیان و نخبگان با واقعیت های جامعه ایرانی بوده است. در طول سال های گذشته اندیشمندان جامعه ما عموما درجزایر فکری خودشان بسر برده اند. اندیشمندان ما بر اساس واقعیت های جامعه کمتر اندیشه ورزی کرده اند. به عنوان نمونه در یک دوره ایی از تاریخ یکصد سال گذشته کشورمان اندیشه چپ یا مارکسیسم در آرای اندیشمندان به شکل بسیار قدرتمندی دیده می شد. اینکه تا چه حد می توانستیم از طریق رهیافت های اندیشه چپ، نیازهای جامعه ایرانی را برطرف کنیم سوال برانگیز است. مسیر حرکت اندیشمندان ما برای پیشرفت و توسعه یافتگی کشور باید با واقعیت های جامعه همخوانی داشته باشد. حال با مطالعه مطلب اخیر شما نمی دانم چرا ذهنم به سمت فیلم " مرد آهنین " و " مردمرمرین " فیلمساز لهستانی " آندره وایدا " می رود . استاد بزرگوار ! این شاخصه ها نامبرده خصوصا موارد ١٩-٢٠-٢١-٢۵-٢٧- ٢٨ با مورد ذکر شده از شم در قسمت بالا همخوانی ندارد ، بنا به فرموده خودتان شناخت از جامعه ومردم عینا موجود و رسیدن به دکترینی از آن طریق ما را به سر منزل موفقیت می رساند وگرنه همانطوری که تا حالا بوده ، جامعه راه خودش را میرود وشما ومن راه خودمان را / مستدام و بر قرار باشی
مطالب بسیار دقیق و کارشناسی شده میباشند.متشکرم از جناب دکتر سریع القلم
با سلام و عرض ادب خدمت استاد محترم. بیان این ویژگی ها صرفا بحثی توصیفی است. مهمتر از آن آسیب شناسی است که درمان را مشخص می کند. ریشه های شکل گیری چنین وِیژگی های شخصینی را می بایست در ساختار تاریخی خانواده و ساختارهای قوی همسو با آن ریشه یابی کرد.نوع روش تربیتی، پاداش دهنده های قوی در مدرسه و عرف همگی می تواند این شاخصه ها را تقویت کند…
سلام جناب سریع القلم ممنون از لیستهایتان امیداست روزی و روزگاری در این مملکت ملاک انتخاب مدیران و مسئولین و متولیان و پست گیرها اینچنین باشد و ما نیز آموزش ببینیم که این ملاکها را برای دوست گرفتن و انتخابهایمان داشته باشیم فعلا" که این ملاکها در جامعه ما تعطیل است و ملاکهایی تقریبا" برعکس این در جامعه حاکمیت دارد. فقط میتوان کمی افسوس خورد.. با تشکر مجدد از شما منتظر کتاب اقتدارگرایی در دوران پهلوی هستیم.